این کوزه یا سبو می باشد که در قدیم از آن استفاده می شد زمانی که نه برقی بود نه یخچالی-پارچه ای دور آن می پیچیدند و آن را آب می کردند و برای نوشیدن اب خنک در دالان خانه که از همه جای خانه سردتر بود می گذاشتند،حتی رهگذران هم که از کوچه می گذشتند می توانستند از آن آب به یاد امام حسین (ع) بنوشند.

زمانی را می گویم که مهر و محبت از این دوره ماشینی زیادتر بود و در خانه به روی همه چه آشنا و چه غیر آشنا باز بود نه حالا که چند قفله می کنند تا مبادا کسی از خانه آنها سر در بیاورد.

 

 

آیدا مختاری:سلام خیلی عالی


موضوعات مرتبط: آداب و رسوم اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

درود

شما میتونید با استفاده از لینک های زیر

ویدئوهایی از محرم سال 91 رو مشاهده کنید .

 

جهت مشاهده اینجا را کلیک کنید

جهت مشاهده اینجا را کلیک کنید

جهت مشاهده اینجا را کلیک کنید

محمد مطیعی:باعرض سلام میخواستم بگم که ما به امام حسین (ع) ارادت داریم ولی این ویدئوهایی که گذاشتین مختص این سایت نیست این سایت برای معرفی اسفندابادواسفندابادیست اگه کلیپ یا ویدئومداحی از اسفندابادیها دارین یا براتون میفرستند بزارین منظورم که مداح از اسفندابادیها باشه متشکرم

مدیر سایت: با سلام تا جایی که بنده متوجه شدم مربوط به اسفندآباد و هیئت اسفندآبادیها بود در صورتی که اطمینان دارید این طور نیست اعلام بفرمائید تا این پست را حذف کنم.

محمد مطیعی: با عرض معذرت اشتباه از من بود

آرتمیس: این ویدئو برای اسفنداباد هست و مداحش حمیدرضا مقیمی پسر حاج علی مقیمی مداح حسینیه اسفنداباد هست . ویدئو کاملا اسفندابادیست


موضوعات مرتبط: معرفی اسفندآبادی ها ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

بزهای اسفندآباد 

فرستنده: جناب"اکبر"

عریبه آشنا:خیلییییییییی باحاله


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

 

جهت مشاهده بقیه عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمائید

فرستنده: جناب "اکبر"


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب

اردوی دانش اموزان دبیرستان مهدی موعود در اصفهان سال 1372 

فرستنده: جناب آقای محمد مطیعی

محمد مطیعی:در این تصویر یکی از بچه ها به نام بهروز پورصفری که به رحمت خدا رفته خدایش بیامرزد و به خانواده اش صبر عنایت کند.

باغ دهنویی:با سلام ، از اينكه خاطرات گذشته را بياد مياوريد متشكريم . كاش اسم اقايان راهم مي نوشتيد تا چهره جوانان قديمي را بشناسيم . از عكس فوق دو نفر اقايان عباس پور صباغيان و محمد سربازيان را مي شناسم .سلام و درود بر ان معلمان دلسوز.

محمد مطیعی:ایستاده از راست=محسن حیدری-عباس سربازی-مجید مختاری-محمدمطیعی-محمد طباطبایی-اکبرسربازی نشسته از راست=اصغرفتح زاده-بهروزپورصفری-محمودفتح زاذه-غلامرضاپوربارانی-عباس پورصباغیان-محمدسربازیان- سید مهدی جلایی-مسعودجلالزاده

مجید:سلام / مرسی محمد

سید مهدی جلایی:سلام خسته نباشید وقتی عکسمو دیدم اصلا باورم نمی شد. باتشکر

 


موضوعات مرتبط: معرفی اسفندآبادی ها ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

 

فرستنده: چناب آقای احسان پوربرخورداری

باغ دهنویی:با سلام، باز هم از دهدار و شهردار بخش بهمن و مسئو لين اسفنداباد كمال تشكر را داريم . ولي هنوز هم تبعيض !! بعضي كوچه ها هست با پير مردهاي كه هيچ ادعائي ندارند عصر ها روي خاك هاي كوچه مي نشينند . اگه میگيد نه گذري بطرف سر تل شيون و جنوب اسفند اباد داشته باشيد ...

محمد مطیعی:اینکه چیزی نیست تو محله ما که اول ده است و همه مردم ده از اون استفاده میکنند و راه پر رفت و آمدی هست پیاده رو آن هنوز خاکیست واون قسمتی که اسفالت نشده به علت عبور و مرور وسایل نقلیه خاک بلند میشه و تموم خانه ها زیر خاک پیدا نیست و وسایل مردم تو خانه همیشه خاکیست.


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

 

فرستنده: جناب آقای احسان پوربرخورداری

محمد مطیعی:میخواستم بگم که چه رعیتهایی که زیر سایه این درخت مینشستند و استراحت میکردند و حالا در بین مانیستند یادشان گرامی باد خدا رحمتشان کند.

مجید:با سلام  
فهمیدم اخیرا جزء آثار ملی طبیعی به ثبت رسیده ولی از منبع موثقی این موضوع رو نشنیدم .


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 13 / 10 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

بعضی موقا فکرشو میکنم  میبینم دوره ی بدیه،شو نشینیا کم شده، محبتا بی رنگ شده.کاکو  وکاکو ،سال سال همو نیمبینن.

دده وکاکو حال همو نیمپرسن.کسی برا کسی دل نیمسوزونه. کی فکرشو میکِردیم اینجوری شه.

اومدن تهرونیا و شیرازیا به ده شده سالی ،سکندری یی بار. اگه وسطای سال ییکی بیمیره  بیان پرسشو وقتی هم اومدن همون شو بلیط برگشتشونو میگیرن که مبادا یی شو بیشتر بومونن.

آخه بوو و مومادون چه گنایی کردن که با اینجوری چیش به را باشن تو بچاشونو بیبینن.

کاکو جون و دده جون!

شومو که داره ی اینا رو میخونه ی، پیش خودودون  فک کرده ی  که چن وقته که بوو و مومادونو ندید ه ی؟ دده و کاکادونو ندیده ی؟ حالوشونو نپرسیده ی؟ یی تلفونی بشون نکِرده ی؟

خدا کنه هر جو که هسه ی و هرکاره ای که هسه ی آوازه ی خاشیدون بیاد ولی هس کسی که موحتاجودونه، نه موحتاج پولودون، موحتاج محبتدونه.

اگه بوو یا مومادون مردن که خدا بیامرزدوشون،خاک اونا بقای عمر شوم باشه، ولی بودونین که مردشونن چیش انتظارودونه.

همت کنین و همین اربعینی بیرین  ده ، هم قتل وپسا هس هم اگه بوو ومومادون زنده ن سریشون میزنه ی  یا اگرم خدا بیامرز شدن ،یی فاتحه ای براشون میخونه ی، همن یی سری به فکو فامیلادون میزنه ی. دنیا اقد طول نداره. چیش باز میکنه ی ،میبینه ی که اگرم بخای نیسن که سرشون بزنه ی.

حیفودون بیا. یی نگایی به عکس باله ی همین صفحه بندازه ی.

دهاتی نوشتم ببخشه ی. دوباره  بوخونه ی متوجه میشه ی. خدا پشتو پنای همدون.

دم حموم:سلام راس میگه بری سربزنی جه معنی داره یه اسفنبادی بی معرفت باشه البته اسفنبادی بامعرفتم زیادداریم 

اسفند ابادی:راس راسی حیفُم اومـَ کاشکی میشـُ مَنَ می رفتم ده دِلُم بدجوری تنگه

کاکو جون خدا کنه هر جو هَسِی خاشودون باشه دسودون درد نکنه که مارو یاد ولایت اُندوختِی

غریبه آشنا:خیلی قشنگ بود 

اکبر آقا نمیشناسمتون اما ممنون که چیزایی که فراموش کرده بودم رو یادم آوردی.


موضوعات مرتبط: لهجه اسپونباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 10 / 10 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

عنوان «یادی از رفتگان اسفندآباد» و « شهدای اسفندآباد » در بخش موضوعات وبلاگ ایجاد شده است.شما بازدیدکنندگان گرامی می توانید با ارسال مشخصات ، اطلاعات و تصاویر اموات خود و نیز هرآنچا راجع به شهدای ولایت می دانید، محتوای این بخش را زینت دهید. با پیام خود خاطراتی از ایشان بنویسید و یاد ایشان را زنده نگهدارید.  

 

به همت آقای عابدین پور ارسالی از آقای مطیعی

حمیدرضا شمس اسفندآبادی:شهید... عجب مفهوم بلندی... و چه جایگاه رفیعی... چه ساده انگاشتیمش...

خلاصه می گویم، بزرگترین عارف و سالک و عالم روی زمین هم اکنون از نظرتان کیست؟ هر کس که باشد، هر مقامی که داشته باشد، به هر علمی که دست یافته باشد، به مرگ طبیعی اگر رخت از این دنیا بست، واجب است لخت و عورش کردن، و غسل میتش دادن، و کفنش پوشاندن...

جسارت است بر شهید اما تمام این کارها... که به خون خویش غسل کرده و به لباس خونینش کفن پوشیده است...

راستی، حکمت نمازی که بر غیر شهید خوانده می شود، در فیض بردن خود اوست از نماز ما... و حکمت نمازی که بر شهید خوانده می شود برعکس...

آری، شهادت قربی است که لیاقت می خواهد و تنها معدودی دارند...

(تمام آنچه گفتم، حرف دل نبود، حکم فقهی بود)

رضا نصیری:داش اصغر كارت درسته. خدا و امام شهدا پشت و پناهت. محمد آقا خير ببيني.

 

نوه مش مهدی اسکندر:خدابیامرزد همه شهدارا ازهمه مهم تر حجت الله اژدری وپدر گرامیشان را
روحشان شادویادشان گرامی


موضوعات مرتبط: ارسالی اعضا ، شهدای اسفندآباد ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 5 / 10 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

 این حمام بعد از حمام خزینه ساخته شد اما به علت آتش سوزی دیگر مورد استفاده قرار نگرفت و تخریب شد.

 

 

و پس از مدتی حمام دیگری بنا گشت که آن حمام  هم زیاد مورد استفاده قرا نگرفت . به علت اینکه مردم اسفندآباد به ساختن حمام خانگی رو آوردند .

 

 

این حمامی بود که قبل از ساختن حمام خانگی از ان استفاده میشد.

 

فرستنده: آقای محمد مطیعی

 

 

مدیر سایت: به درخواست عضو وبلاگ " دم حموم" / با تشکر از آقای مطیعی

دم حموم:سلام خواسم بابت عکسای دم حموم تشکر کنم آقای مطیعی دسود درد نکنه.

Ali:سلام

بسیار عالی

مرتب سر میزنم اینجا ولی حرفی برا گفتن ندارم

موفق باشین


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 20 / 9 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

 

فرستنده: جناب آقای محمد مطیعی


موضوعات مرتبط: معرفی اسفندآبادی ها ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 25 / 8 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

عنوان «یادی از رفتگان اسفندآباد» و « شهدای اسفندآباد » در بخش موضوعات وبلاگ ایجاد شده است.شما بازدیدکنندگان گرامی می توانید با ارسال مشخصات ، اطلاعات و تصاویر اموات خود و نیز هرآنچا راجع به شهدای ولایت می دانید، محتوای این بخش را زینت دهید. با پیام خود خاطراتی از ایشان بنویسید و یاد ایشان را زنده نگهدارید. 

جهت شادی روح اموات و درگذشتگان فاتحه‌ای قرائت نمایید... 

 

فرستنده: مرضیه سلمان پناه

علی:خدا بیامرزد همه رفتگان را

مهرداد شمس:باسلام.تنها نام نیک است که می ماند. ان شاالله قرین رحمت الهی قرار گیرند.

محمد:خدا رفتگان خاك را بيامرزد براي شادي روحشان صلوات

مجید:با سلام / خدا رحمت کند مهرداد شمس را  دقیقا پشت سر  جایی که عکاس ایستاده  الان سر به تیره طراب آرمیده و  خانواده ، دوستان و  بییندگان وبلاگ اسفندآباد را  عزا دار نموده است . خدا قرین رحمت بی انتهای خود  نمایدش .برای شادی روحش من یقرا فاتحی مع الصلوات .

مرتضی کاظمی:خدا بیامرزم تمام رفتگان را بخصوص برادر عزیزم مرحوم علیرضا کاظمی


موضوعات مرتبط: ارسالی اعضا ، یادی از رفتگان اسفندآباد ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 23 / 9 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

فرستنده: خانم مرضیه سلمان پناه 

اسفندآبادی:یاد خونه ی مادربزرگم افتادم.خدا رحمتش کنه .رفت و با خودش همه چیز و برد دیگه کسی برا مهمونی به اون خونه نرفت.

حمیدرضا شمس اسفندآبادی:هجوم خاطرات روزگار شیرین گذشته شاید لحظه ای لبخندی را سبب شود، اما نامهربانی امروز این دنیا را بیشتر به رخت می کشد... با همین سن نه چندان زیاد هم می توانم حس کنم که صفا و صمیمیتی که دیروز در حاجی بادوم های عید بود، امروز در شیرینی های آنچنانی نوروز نیست... یادش بخیر طاق ترک خورده ی اتاق پذیرایی مادر بزرگ... یادش بخیر صفا، یادش بخیر مهربانی، یادش بخیر انسانیت...

احمد:ای کاش یادمون باشه که بودیمو که شدیم ای کاش یادمون باشه محبت به گل نیست وبه دل است ای کاش یادمون باشه توقعاتمونو کم کنیمو محبتامونو بیشتر ای کاش یادمون باشه برادروخواهری کوچکترداریم که به مااحتیاج دارن ای کاش یادمون باشه که مردنی داریم بقول شاعر


چوکم نوراست چشمی بارعینک راکشدبینی

زبینی بایدآموزی ره همسایه داری را

ایکاش اول گوش شنوایی خودمون داشتیم تا حرفهای خودمون رابفهمیم 

ایکاش ایکاش 

ایکاش میدونستیم دنیا به مال جمع کردن نیست


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، آداب و رسوم اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 18 / 9 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

 قدیما که از نانوایی خبری نبود

 مادر بود و آرد و آب و لگنی که در آن خمیر را میزبانی می کرد . یادش بخیر ، تنوری داشت مادر ...
چه بویی داشت نان تازه،داغ و آتشین ....
همه جمع میشدیم دور تنور  تامادر«کلووک» بپزد و لحظه شماری می کردیم تا زودتر خمیر تمام شود و ته مانده اش بشود «کماچ».
دستانمان را گرمای نان می سوزاند . چه سوزش خوشایندی
 بهشت را در دستانمان با آتش جهنم حس می کردیم ...........
  
مدیر سایت:خدا رحمت کند تمامی مادران و مادربزرگ هارا
حمید:خدا رحمتشون کنه. چقدر زحمت کش بودن

 غریبه آشنا:منو یاد بچگی هام میندازه  دلم خیلی تنگ شده.http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(30).gif

 

سر تل خاکی پارک حجاب:چه بويي راه ميفتاد تو كوچه و محله موقع نون پختن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، آداب و رسوم اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 22 / 8 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

اسفندآباد، جایی که بدان جا تعلق روح و جان دارم...

قبل نوشت:

اول بار نیست که قلم به دست گرفته ام برای نوشتن از جایی که بعید می دانم ریشه های وجودم در آنجا خشک شود... هر بار به هزاران دلیل و بهانه قلم رها کرده ام و دل خویش را وعده داده ام که به زودی خواهم نوشت؛ و تا به امروز در حسرت قدم نهادن قلم در آرمان شهر کودکی ام نگاهش داشته ام! اینبار اما عزیزی که حتی نمی دانم کیست، راه بر بهانه آوردن هایم برای دل بست و توفیق نوشتن این مکتوب را بالاجبار نصیبم ساخت! هم ریشه بودنمان کافی بود برای اطاعت امرش در نوشتن این مکتوب، هرچند با چند هفته ای تأخیر!!! بگذرم.


گفتم آرمان شهر کودکی ام، اما خاطراتم را که مرور می کنم، امروز هم، گذشته اش برایم آرمان شهر است... گفتم گذشته اش، چون جویای احوالش هستم و هر روز بیشتر غمگین می شوم از به شهر مانند شدنش... از آسفالت شدن کوچه های خاکی اش... خراب شدن دیوارهای کاهگلی اش... خشک شدن چاه هایش، و کمتر و کمتر شدن زمین های کشاورزی اش... و بسی تغییرات دیگر که برای اهالی اش خوش آیند است و برای من نه! می دانم که آرزوی شبیه به گذشته ماندنش خودخواهانه است، می دانم که آسایش هم ریشه هایم در این پوست خاکی انداختن است، و می دانم که ید قدرتی هم اگر داشتم مخالف با این تغییرات هرگز بلندش نمی کردم، اما نمی توانم شکوه نکردن از این تغییرات را؛ انشاالله که اهالی اش می بخشایندم. بگذرم از گلایه و تلخ زبانی، که قصدم از این مکتوب، نوشتن از جایی است که شاید محل زادگاهم نباشد، اما بیش از زادگاهم خود را بدان متعلق می دانم... جایی که خنکای دالان خانه هایش، شدت گرمای روزش را از یادت می برد، و گرمای قلب مردمانش، سرمای شب هایش را... جایی که اگر بوی باران اندکی بیش ندارد، اما بوی نم دیوارهای کاهگلی اش هست... جایی که آفتاب بیش از حد بدان لطف دارد!، اما ستاره های بیشمار شب هایش هست... جایی که... 
دلتنگم... دلتنگ کوچه های باریک خاکی اش، و سقف های گنبدی گاه ترک خورده اش... دلتنگ لانه خالی پرستوهایش... دلتنگ صبح ها بیدار شدن به صدای پرندگانش و بلعیدن هوای خنک و تمیز سحرگاهی اش... دلتنگ صدای تالاپ تالاپ موتورهای آبش... و دلتنگ عطر اذان میان غروب های زیبایش... دلتنگ خوابیدن زیر آسمان بلند شبهای مهتابی اش... و دلتنگ مراسم حلیم پزانش... گزافه نگویم، که دلتنگم برای همه چیزش، حتی دلتنگ مورچه های سواری و ملخ ها و قزقزوهایش(!!!)... سه سال و اندی ندیدنش، کافی است برای این همه دلتنگی... نیست؟ سه سال و نیم سر کردن در ترافیک سرسام آور و صدای ممتد بوق ماشین ها و دود و... کافی است برای این همه دلتنگی... نیست؟ سه سال و نیم غرق شدن در کثافتِ دروغ و ریا و نامردی شهرها کافی است برای این همه دلتنگی... نیست؟ می دانم که هست؛ کافی است برای آنکه مجبور شوی برای فرار از تشویش بی ثمر روزهایت، گاه به وبکده های هم ریشه هایت سر بزنی و به دنبال عکس های آبادی ات بگردی تا شاید مدتی بدان ها خیره شوی و ساعت ها در رویای شیرین قدم زدن در کوچه های خاکی اش لذت ببری... و صد البته دعا کنی به جان آنان که باعث و بانی شده اند این وبکده ها را... کافی است، فقط همین که من اسفندآبادی ام و اگر جانشینانی داشته باشم و صد البته اگر خلف باشند، سال های سال نام خانوادگی ام به نام آبادی ام ختم خواهد شد انشاالله، بگذار نام خانوادگی ام طولانی باشد، مهم تنها این است که به اسفندآبادی بودن خویش مفتخرم...

به مناسبت سالگرد تأسیس وبلاگ "با ما به اسفند آباد بیایید"
آبان ماه 91
هم ریشه ی شما و محتاج دعایتان، حمیدرضا شمس اسفندآبادی، پسر اسدالله ذبیح الله1!!!

بَعد نوشت:
قلم، و بیش از آن دلم، آماده نبودند برای نوشتن این مکتوب، ولی چاره ای هم جز نوشتن نبود. وظیفه ای بود که بر شانه ام سنگینی می کرد. هر چند این مکتوب تنها گوشه ی کوچکی بود از آنچه در ذهن داشتم، اما به این امید نوشتمش که عفوم کنید بابت تمام تمام کم و کاست هایش.

پ.ن:1 خدایش بیامرزد، و غریق رحمتش گرداند انشاالله.

 

مدیر سایت: بسیار عالی . بی نهایت سپاسگذاریم.

 

مهرداد شمس:فوق العاده است.جای تشکر وقدردانی دارد.

 

ع - ش:آقا حمید دستت درد نکنه به امیدروزی که همگی به زادگاه کوچکمان برگردیم وبتوانیم خدمتی برای آن انجام دهیم وبه امید روزی که همگی اهالی روستایمان ازکوچک وبزرگ یک صدا ومتحد برای آبادانیش قدم برداریم

 

جعفر:با سلام و احترام از این که مطلب ارسالی استاد شمس اسفندابادی را خواندم خوشحالم.من در طول زندگی دانشجویی از این که 4 واحد درسی ام را با استاد شمس گذراندم خردسندم به امید روزی که تمامی اسفندابادی های عزیز قدر پسوند فامیلی خود را بدانند و به ان افتخار کنند

 

ع-علی:اقا جعفر حمید اسداله

 

غریبه آشناآقا حمید چندین بار این متن رو خوندم و هر بار گریه کردم.انگار اینو از طرف من نوشتین.فوق العاده بود  مرسی
 
 
نجمه شمس اسفندآبادی:اميدوارم همه اسفندآباديها براي يك بار هم كه شده دور هم در زادگاه پدريشان جمع شوند

موضوعات مرتبط: درباره اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 14 / 8 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,esfandabad,esfandabadi, | | نویسنده : اسفندآبادی |

 سلام

برای تنوع در فعالیت وبلاگ از هم ولایتیهای عزیز تقاضا دارم که
حدس بزنند که این گلهای چه گیاهی است که در ارتفاعات اطراف ده می روید؟
هفته آینده پاسخ آن اعلام میشود.
 
 
مدیر سایت: من حدس زدم که گل اسفند مریم باشه
رضایی:از هارونی ها بپرسین بهتون میگن
مدیر سایت:سلام جناب " اکبر " بیشتر از یک هفته از طرح سوالتون گذشته لطفا نام گیاه رو بگین.
محمد رضا رستمی    :اسفند مریم
 
"نام گیاه گل اسفند مریم می باشد"

موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 6 / 8 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن, | | نویسنده : اسفندآبادی |

 سلام طبق سنت قدیم، میبایست شب اول آبان شلغم بخورند تا عقرب نگزدشون

این قابلمه های مسی روی آتش که توش شلغم می پختن یادتونه؟

 

 

 

 

قدرت ا... پور مرادیان:با تشكر از ارسال عكسهاي جديد كه ما را به ياد ديار انداختيد.

مهرداد شمس:بسیار جالب است.ممنون از ارسال عکس زیبایتان.


موضوعات مرتبط: آداب و رسوم اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 4 / 8 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن,, | | نویسنده : اسفندآبادی |

"جهت مشاهده سایر عکسها به ادامه مطلب مراجعه نمائید"

فرستنده: آقای حسین اکبری هارونی

محمد مطیعی:سیل وحشتناکی بود از اینکه ما رو به چند سال پیش بردی ممنونیم

مهرداد شمس:تمهید مقدمات جهت حوادث غیرمترقبه بسیار مهم وحیاتی اس،اما باز هم از اقدام مسئولین تشکر می گردد.


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : 25 / 7 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن, | | نویسنده : اسفندآبادی |

فرستنده: آقای محمد مطیعی

 

مهرداد شمس:باسمه تعالی.از بانیان و دست اندرکاران این مکان مذهبی،سپاسگزاری می گردد. اجرتان باآقااباعبدالله الحسین (علیه السلام)


موضوعات مرتبط: عکس اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 22 / 7 / 1391برچسب:اسفندآباد,اسفند آباد,اسفنداباد,اسفند اباد,ابرقو,ابرکوه,یزد,بخش بهمن, | | نویسنده : اسفندآبادی |

هرساله به عهد قدیم اواخر شهریور به ده سری می زنم.

امسال درمهر هم به علتی به ده رفتم و اتفاقا بچه های مدرسه ای رادیدم که دوان دوان رو سوی خانه تا ببینند مادر چه پخته برای ناهار.

سر و وضعشان مرتب بود و فارغ از گرانی دلار و نایابی سکه .کیکی می خوردند و آب میوه.کیفهایشان هم نو بود و جدید و البته بعضی هم چرخدار.شلوارها،لی یا کتان وکفشها هم رنگی وتمیز ،هرچند مدتی که گذشت کثیف تر می شود ولی هنوز تمیز بود.

یاد خودم افتادم شلوارهای نخی وپارچه ای پایمان بود وکفش های لاستیکی هم پاپوشمان. فقط هم یک دست لباس بودویک جفت کفش.بعد ازآن، کفش وپیراهن وشلوار برادر بزگتر که کوچکش شد شده بود مال ما بود.

بگویم از کیفمان که کیسه کود شیمیایی بود،مادرمان چهالایش میکرد ومی دوخت. دسته اش هم نواری بود از همان کیسه. پهلوی مادر مینشستیم تا در دوختش دقت کند که نوشته "50کیلوگرم خالص" روی کیسه کود نمایان نباشد تا اسباب تمسخر دوستان فراهم نگردد.

پلاستیک تویی کیسه کود شیمیایی هم جلد کتابهایمان بود و التماس برادرمان می کردیم با درفش کتابها را سوراخ کند و با نخ ریشه بدوزد.

پدر هم از درس و مدرسه ما بی خبر، فقط مقطع درسی که عوض میشد میفهمید که "پای بوزوی" هستیم یا"دم حموم" یا"سرتل شیون" و از اول و دوم بودنمان بی اطلاع محض.

چه میدانستیم که "گاج" و "کانون" و "منتشران"  و "کلاغ سفید" چیست درس خواندیم و رفتیم .

اما حالا درس خواندن بچه ها شده گرفتاری ما والدین،هر بچه ای یک کارگر میخواهد........

بچگی هم عالمی داشت و دارد .                موفق باشید وپایدار.

مدیر: بسیار عالی. دست شما درد نکند.

 


موضوعات مرتبط: آداب و رسوم اسفندآباد ، ارسالی اعضا ، ،
برچسب‌ها:

.: Weblog Themes By SlideTheme :.